ضد تکفیر

این وبلاگ در راستای روشنگری درباره پدیده تکفیر ایجاد شده است

ضد تکفیر

این وبلاگ در راستای روشنگری درباره پدیده تکفیر ایجاد شده است

ضد تکفیر
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

مفهوم احباط و تکفیر

يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۵۲ ب.ظ

معنای احباط و تکفیر

احباط، مصدر باب افعال و از ریشه «حبط» و در لغت، به‌ معنای فاسد کردن و هدر دادن است، [۱] و تکفیر، مصدر باب تفعیل به‌ معنای پوشاندن است که دو مصدر ثلاثی مجرد آن (کَفر و کُفر) نیز به همین معنا می‌آید؛ هرچند تکفیر، معانی دیگری مانند نسبت دادن غیر به کفر و بی‌دینی نیز‌دارد. [۲]
احباط در اصطلاح از میان رفتن ثواب یا استحقاق آن یا دیگر آثار عمل نیک به‌ وسیله گناه، و تکفیر پوشیده و محو شدن عقاب یا استحقاق آن یا دیگر آثار گناه با انجام کار خیر است. [۳] [۴] در تعاریف، خودِ عمل، متعلّق احباط قرار گرفته؛ [۵] [۶] امّا به نظر فخررازی ، این مطلب خالی از مسامحه نیست؛ زیرا خود عمل و اجزای تشکیل‌دهنده آن بقا ندارند تا بتوان آن را محو و باطل کرد. [۷]

واژه احباط و تکفیر در قرآن

احباط و واژه‌های هم‌ریشه آن ۱۶ بار در قرآن آمده است [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] و تکفیر و واژه‌های هم‌ریشه آن ۱۴ بار در قرآن به‌کار رفته است. [۲۳] [۲۴][۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] [۳۵] در آیاتی از احباط با واژگان و مضامین دیگری نیز یاد‌شده است؛ مانند:ابطال یا باطل، [۳۶] [۳۷] [۳۸] [۳۹] اضلال، [۴۰] [۴۱] هضم، [۴۲] هباء منثور،[۴۳] احتراق، [۴۴] عدم اغناء، [۴۵] [۴۶] خاکستر بر باد رفته، [۴۷] سراب در بیابان [۴۸] و ضایع کردن عمل [۴۹] در آیاتی نیز از واژه تکفیر و مشتقاتش استفاده نشده؛ ولی با این موضوع ارتباط دارند؛ مانند:۱۱۴ هود [۵۰] که در آن زایل‌شدن گناه به‌وسیله نیکی آمده، و ۱۱ نحل [۵۱] که در آن واژه تبدیل آمده و ۲۲ رعد [۵۲] که در آن واژه «درء» به‌معنای برطرف کردن به‌کار رفته است.

آراء درباره احباط و تکفیر

دیدگاه معتزله

احباط و تکفیر از قدیم مورد بحث و نزاعِ متکلمان بوده است. بیش‌تر معتزله عقیده داشتند که امکان ندارد انسان در زمان واحد هم مستحق ثواب و هم مستحق عقاب باشد و ممکن نیست در نامه عمل کسی، هم حسنه و هم سیّئه وجود داشته باشد؛ بنابراین به احباط و تکفیر در عموم حسنات و سیئات قایل شده و در بیان چگونگی آن سه نظر ارائه کردند:
۱. ملاک در ثواب و عقاب، واپسین عملی است که شخص انجام می‌دهد. اگر خیر باشد، تمام گناهان گذشته را می‌پوشاند و اگر شرّ باشد، تمام اعمال نیک گذشته را حبط می‌کند.
۲. ‌پاداش‌ها و کیفرها با یک‌دیگر سنجیده شده، بین آن‌ها کسر و انکسار و موازنه صورت می‌گیرد؛ به این معنا که هر طرف کم‌تر بود، نابود و از‌ طرف بیش‌تر نیز به همان مقدار کم می‌شود.
۳. ‌پاداش‌ها و کیفرها با یک‌دیگر سنجیده و هر طرف کم‌تر بود، نابود می‌گردد؛ بدون آن‌که از‌ طرف بیش‌تر چیزی کم شود. [۵۳] [۵۴] [۵۵]

دیدگاه امامیه و اشاعره

امامیه و اشاعره ، این سه نظر را نپذیرفته و گفته‌اند:روش خداوند در کیفر و پاداش ، از روش عاقلان در جامعه انسانی جدا نیست. عاقلان در مجازات‌ها و پاداش‌ها و نیز در تحسین و تقبیح افراد، اعمال خیر و شرّ را جداگانه محاسبه می‌کنند؛ [۵۶] بنابراین، ممکن است انسان در زمان واحد هم استحقاق ثواب و هم عقاب و هم عمل خوب و هم عمل بد داشته باشد. در این صورت اگر عفو الهی یا شفاعت شافعان شامل وی نشود، ابتدا به‌ سبب گناهانش کیفر می‌بیند؛ سپس ثواب ایمانش به او داده خواهد شد. [۵۷] [۵۸] [۵۹]
آنان در ردّ معتزله گفته‌اند:لازمه آرای معتزله یا ظلم است یا مخالفت خداوند با وعده‌هایش. [۶۰] [۶۱]
آنان به اطلاق برخی از آیات نیز مانند:«فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّة خَیرًا یَرَه • و مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَه» [۶۲] [۶۳] [۶۴]
و «اِنّا لانُضیعُ اَجرَ مَن اَحسَنَ عَمَلا» [۶۵] استدلال کرده‌اند. براساس این‌گونه آیات، کار نیک یا بد بی‌پاداش و کیفر نمی‌ماند؛ در‌حالی‌که از دیدگاه قرآن ، گروهی در طول زندگی خود، خیر و شرّ را در هم می‌آمیزند. [۶۶]

مسائل اجماعی بین فرقه‌های اسلامی

ناگفته نماند که در بین همه فرقه‌های اسلامی دو مسأله، اجماعی است:
۱. ‌اگر کافری مؤمن شود و با ایمان بمیرد، کیفر کفر و گناهانی که در حال کفر انجام داده، از وی برداشته می‌شود.
۲. اگر کسی کافر بمیرد، ثواب ایمان پیشین وی و اعمال نیکی که انجام داده، از‌ بین می‌رود. [۶۷] [۶۸] [۶۹]

معنای احباط و تکفیر از نظر امامیه

امامیه پس از ردّ احباط و تکفیر مورد نظر معتزله ، معنای درست احباط و تکفیر قرآنی را بیان کرده‌اند.
در معنای احباط و تکفیر میان امامیه دو قول وجود دارد:
۱. انسان با انجام عمل نیک یا بد، مستحق پاداش یا کیفر می‌شود؛ ولی ممکن است برخی از سیئات پاداش برخی از حسنات را نابود کرده یا بعضی از اعمال نیک، بعضی از گناهان را پوشانده، کیفر آن‌ها را از میان بردارند؛ البته این مطلب، عمومی نبوده، همه حسنات و سیئات را دربرنمی‌گیرد؛ بلکه منحصر به موارد خاصی است که در دین اسلام بیان شده است. [۷۰] [۷۱] [۷۲] برخی درباره حبط گفته‌اند:هر انسانی با اعمالی که انجام می‌دهد، سعادت را می‌جوید و حبطِ عمل به‌معنای بی‌تأثیر ساختن آن در رساندن شخص به سعادت است؛ خواه سعادت مطلوب وی دنیایی یا آخرتی و آن عمل عبادی یا غیر عبادی باشد و نیز ممکن است گناهِ حبط‌کننده، با عمل مقارن باشد یا پس از آن واقع شود. [۷۳]
۲. ‌استحقاق پاداش یا کیفر، از همان ابتدا مشروط به این است که در آینده، عملِ حبط‌کننده یا تکفیر‌کننده از وی سر نزند؛ پس اگر چنین عملی را انجام داد، روشن می‌شود که از همان ابتدا مستحق پاداش یا کیفر نبوده است. [۷۴] براساس این نظریّه، در هیچ موردی احباط و تکفیر حقیقی وجود نخواهد داشت؛ زیرا وجود آن به‌معنای عالم نبودن خداوند به آینده است.
در ردّ این نظریه گفته شده:در بحث حقیقت پاداش و کیفر، چه پاداش و کیفر را نتیجه تکوینی اعمال بدانیم و چه مجازات عقلایی آن‌ها به حساب آوریم، در هر صورت، انسان به مجرّد انجام‌عمل، مستحق پاداش یا کیفر و نیز مستحق ستایش یا سرزنش می‌شود؛ گرچه این استحقاق تا قبل از مرگ قابل تغییر است. [۷۵]

توجیه محو گناه

شایان ذکر است که برخی از حکیمان، تکفیر را به‌ معنای محو خودِ گناه دانسته‌اند و از آن‌جا که به نظر آنان، وجود هر ممکنی با ضرورت و وجوب همراه بوده و هیچ‌گاه به عدم تبدیل نمی‌شود [۷۶] و موجودات زمانی در جایگاه خویش نزد موجودات مجرّد محفوظند، محو گناه را به یکی از دو صورت ذیل توجیه کرده‌اند:
۱. هر فعلی که از انسان صادر می‌شود، دارای دو جهت است:یکی جهت ثبوت و وجود آن فعل، و دیگری جهت انتساب آن فعل به فاعل. از جهت اوّل، هیچ فعلی به گناه بودن متّصف نمی‌شود؛ زیرا هرچه بهره‌ای از هستی دارد، آفریده خداست:«اَللّهُ خلِقُ کُلِّ شَیء» [۷۷] و هرچه او آفریده، نیکو و زیباست:«اَلَّذی اَحسَنَ کُلَّ شَیء خَلَقَهُ» [۷۸] امّا از جهت دوم، فعل قابلیت اتصاف به اطاعت ومعصیت بودن دارد؛ زیرا اگر با امر خداوند موافق باشد، اطاعت، و اگر موافق نباشد، معصیت است؛ پس هر معصیتی از آن جهت که معصیت است، امری عدمی و غیر مخلوق بوده، بهره‌ای از وجود ندارد؛ زیرا منشأ انتزاع آن، عدم تطابق فعل با امر الهی است؛ [۷۹] چنان‌که هرگونه شرّی عدمی است؛ مثلا درباره کشتن شخصی، قدرت قاتل و تیزی شمشیر و پذیرش قطع از ناحیه عضو مقتول، شرّ نبوده؛ بلکه همگی خیر هستند، و شرّ، عدم حیات مقتول است که چیزی جز عدم و نیستی نخواهد بود. ناگفته نماند که بین گناه و شرّ تفاوتی وجود ندارد؛ به جز این‌که گناه فقط در اعمال و شرّ، هم در اعمال و هم در ذوات به‌کار می‌رود. [۸۰]
۲. همان‌گونه که ذات شخص گنه‌کار با توبه حقیقی و رسیدن به حقیقت توحید و معرفت، به ذاتی دیگر تبدیل می‌شود، افعال بدِ وی نیز به افعال نیک تبدیل می‌گردد:«یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّاتِهِم حَسَنت». [۸۱]
تفاوت این دو وجه آن است که وجه نخست بر عدمی بودن شرّ مبتنی است؛ ولی وجه دوم بر آن ابتنا ندارد. [۸۲]

پی نوشت ها:

۱. ↑ المصباح، ص‌۱۱۸.
۲. ↑ التحقیق، ج‌۱۰، ص‌۷۹.
۳. ↑ الفروق اللغویه، ص۲۱.    
۴. ↑ الهیات، ج‌۴، ص‌۳۶۳.    
۵. ↑ الفروق‌اللغویه، ص۲۱.    
۶. ↑ المیزان، ج۲، ص۱۶۷‌ ۱۶۸.    
۷. ↑ التفسیرالکبیر، ج‌۲، ص‌۳۹۳.
۸. ↑ بقره/سوره۲، آیه۲۱۷.    
۹. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۲۲.    
۱۰. ↑ مائده/سوره۵، آیه۵.    
۱۱. ↑ مائده/سوره۵، آیه۵۳.    
۱۲. ↑ انعام/سوره۶، آیه۸۸.    
۱۳. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۴۷.    
۱۴. ↑ توبه/سوره۹، آیه۶۹.    
۱۵. ↑ هود/سوره۱۱، آیه۱۶.    
۱۶. ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۵.    
۱۷. ↑ احزاب/سوره۳۳، آیه۱۹.    
۱۸. ↑ زمر/سوره۳۹، آیه۶۵.    
۱۹. ↑ محمد/سوره۴۷، آیه۹.    
۲۰. ↑ محمد/سوره۴۷، آیه۲۸.    
۲۱. ↑ محمد/سوره۴۷، آیه۳۲.    
۲۲. ↑ حجرات/سوره۴۹، آیه۲.    
۲۳. ↑ بقره/سوره۲، آیه۲۷۱.    
۲۴. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۳.    
۲۵. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۵.    
۲۶. ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۱.    
۲۷. ↑ مائده/سوره۵، آیه۶۵.    
۲۸. ↑ انفال/سوره۸، آیه۲۹.    
۲۹. ↑ عنکبوت/سوره۲۹، آیه۷.    
۳۰. ↑ زمر/سوره۳۹، آیه۳۵.    
۳۱. ↑ محمد/سوره۴۷، آیه۲.    
۳۲. ↑ فتح/سوره۴۸، آیه۵.    
۳۳. ↑ تغابن/سوره۶۴، آیه۹.    
۳۴. ↑ طلاق/سوره۶۵، آیه۵.    
۳۵. ↑ تحریم/سوره۶۶، آیه۸.    
۳۶. ↑ بقره/سوره۲، آیه۲۶۴.    
۳۷. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۳۹.    
۳۸. ↑ هود/سوره۱۱، آیه۱۶.    
۳۹. ↑ محمّد/سوره۴۷، آیه۳۳.    
۴۰. ↑ محمد/سوره۴۷، آیه۱.    
۴۱. ↑ محمد/سوره۴۷، آیه۸.    
۴۲. ↑ طه/سوره۲۰، آیه۱۱۲.    
۴۳. ↑ فرقان/سوره۲۵، آیه۲۳.    
۴۴. ↑ بقره/سوره۲، آیه۲۶۶.    
۴۵. ↑ جاثیه/سوره۴۵، آیه۱۰.    
۴۶. ↑ مسد/سوره۱۱۱، آیه۲.    
۴۷. ↑ ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۸.    
۴۸. ↑ نور/سوره۲۴، آیه۳۹.    
۴۹. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۵.    
۵۰. ↑ هود/سوره۱۱، آیه۱۱۴.    
۵۱. ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۱۱.    
۵۲. ↑ رعد/سوره۱۳، آیه۲۲.    
۵۳. ↑ حق‌الیقین، ج‌۲، ص‌۲۲۲.
۵۴. ↑ شرح المقاصد، ج‌۵، ص‌۱۴۲.
۵۵. ↑ الهیات، ج‌۴، ص‌۳۶۵.    
۵۶. ↑ المیزان، ج‌۲، ص‌۱۷۰.    
۵۷. ↑ شرح باب حادی عشر، ص‌۲۸۸ ۲۹۳.
۵۸. ↑ کشف المراد، ص‌۵۶۲.
۵۹. ↑ شرح المقاصد، ج ۵، ص‌۱۴۰.
۶۰. ↑ شرح المقاصد، ج‌۵، ص‌۱۴۰.
۶۱. ↑ النکت الاعتقادیه، ص‌۶۳.
۶۲. ↑ زلزال/سوره۹۹، آیه۷‌.    
۶۳. ↑ شرح المقاصد، ج‌۵، ص‌۱۴۱.
۶۴. ↑ النکت الاعتقادیه، ص‌۶۳.
۶۵. ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۳۰.    
۶۶. ↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲.    
۶۷. ↑ الهیات، ج‌۴، ص‌۳۶۴.    
۶۸. ↑ شرح‌المقاصد، ج‌۵‌، ص‌۱۲۵‌_۱۳۸.
۶۹. ↑ حق‌الیقین، ج‌۲، ص‌۲۲۱.
۷۰. ↑ حق‌الیقین، ص‌۲۲۱‌_۲۲۲.
۷۱. ↑ المیزان، ج‌۲، ص‌۱۷۰‌ ۱۷۳.    
۷۲. ↑ المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۰۸.    
۷۳. ↑ المیزان، ج۲، ص‌۱۶۷ ۱۶۸.    
۷۴. ↑ حق‌الیقین، ص‌۲۲۰‌_۲۲۱.
۷۵. ↑ المیزان، ج‌۲، ص‌۱۷۱.    
۷۶. ↑ شرح‌الاسماء، ص‌۲۹۳.
۷۷. ↑ زمر/سوره۳۹، آیه۶۲.    
۷۸. ↑ سجده/سوره۳۲، آیه۷.    
۷۹. ↑ المیزان، ج‌۱، ص‌۱۰۱.
۸۰. ↑ شرح الاسماء، ص‌۲۹۳‌_۲۹۴.
۸۱. ↑ فرقان/سوره۲۵، آیه۷۰.    
۸۲. ↑ شرح الاسماء، ص‌۲۹۴.

منبع

دائرةالمعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله مفهوم احباط و تکفیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۱۳:۵۲
حسن حسینی یار

عامل اصلی شکل گیری تفکرِ خوارج و تکفیری چیست؟

معمولاً ریشه جهالت، مؤثرترین عامل شکل گیری خوارج است و اساساً این گروه بر اساس جهل، شکل گرفته اند.

البته باید بین رؤسای خوارج با افراد عادی فرق قائل شد، چه بسا افراد عادی، جهل به حقیقت دارند و مسائل را متوجه نمی شوند، اما رؤسای آن ها نوعاً، به خاطر امیال و شهوات نفسانی و پیمان هایی که مستقیم یا غیرمستقیم با دشمن دارند، از روی علم و عمد، طرح مکتب گونه ای را پی ریزی می کنند و مردم عوام و جاهل در اثر جهل به دنبال روی از ایشان بپردازند؛ چرا که ممزوج شدن حق و باطل در دنباله رویِ این تفکر بسیار مؤثر است.

مختصری از سه جنگی که امیرالمؤمنین علیه السلام با مخالفین خود داشتند، بفرمایید؟

در دوران امیرالمؤمنین علیه السلام سه جنگ (جمل، صفین و نهروان)، رخ داد. جنگ جمل با اینکه در طرف مقابل، همسر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، عایشه با موقعیت بالای اجتماعی و اصحاب مهم پیامبر مثل طلحه و زبیر در آن حضور داشتند، به نفع آن حضرت به پایان رسید؛ در جنگ صفین که با دسیسه عمرو بن عاص در به نیزه کردن قرآن کریم و ممزوج کردن حق و باطل، منطقه شامات از حکومت مرکزی امام جدا شد؛ اما در جنگ نهروان حضرت با توجه به این معنا که این افراد با دو گروه قبل، فرق دارند، کسانی را فرستادند تا با خوارج صحبت کنند ولی آن ها به خاطر این که غیر از گروه خود را بعد از صلح با معاویه تکفیر می کردند به خشونت متوسل شده و فرستاده حضرت را کشتند.

 همان گونه که می دانید، تکفیری ها، همیشه از شعار توحیدی برای مقاصد خود استفاده می کنند، آیا در عمل نیز به چنین شعاری پایبند هستند؟.

شعارِ «لا حُکم الّا لِله» خوارج، شعار حق پسندانه ای بود و این شعار با ذوق مذهبی مردم سازگار است، اما این گروه در عمل، قساوت را به جایی می رساند که انسان از شنیدن آن متحیر می ماند؛ مثلاً در یک جا وقتی یکی از صحابه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم به محاصره آن ها درآمد، شکم همسر باردارِ او را دریدند و فرزند او را بیرون آورده و کشتند و در جایی دیگر وقتی یکی از افراد خودشان می خواست از میوه درختی که از دیوار باغ مردم، به بیرون متمایل بود و حق المارّۀ محسوب می شد، بخورد، مورد اعتراض قرار دادند.

در یک جا خون مردم بیگناه را می ریزند و در جایی دیگر از خوردن میوه ای که در مسیر راه قرار گرفته، ممانعت می کنند.

لذا وقتی حضرت علی علیه السلام، افراط و تفریط های این گروه را مشاهده کردند، ابتدا آن ها را به حقیقت دعوت نمودند و زمانی که برای همگان روشن شد دعوت به حق، در خوارج اثر نمی کند، همه آن ها را از دم تیغ گذراند؛ بعد فرمودند: «أیُّها الناسُ! فَإنّی فَقَأتُ عَینَ الفِتنَه ولَم یَکُن لِیَجَتَرئَ عَلَیها اَحَدٌ غَیْری بَعدَ أن ماجَ غَیْهَبُها وَاشْتَدَّ کَلَبُها» ای مردم! این من بودم که چشم فتنه را درآوردم و کسی جز من جرئت چنین کاری را نداشت؛ آنگاه که امواج تاریک فتنه در همه جا گسترده و به آخرین درجه شدت رسیده بود»

تحلیل شما از تکفیری های امروزی چیست؟

امروزه تکفیری ها نیز چنین جنایاتی مثل: دریدن شکم زن های باردار، کشتن و سربریدن دختر خردسال جلوی چشم والدین و انواع شکنجه ها را انجام می دهند و انسان از شنیدن یا دیدن تصاویر آن ها حیرت می کند.

با این حال سران این گروه تکفیری (عربستان، قطر و.. ) با حمایت مالی خود به دستور آمریکا برای ایجاد فتنه آن ها را رهبری می کنند.

تکفیری ها با شعار به ظاهر حق پرستانه توحیدی که ما می خواهیم مردم را به یکتاپرستی دعوت کنیم، جنایات غیر انسانی مرتکب می شوند و غیر خود را کافر می پندارند؛ برخی از تکفیری ها در سایت ما نیز پیغام گذاشته بودند که تو از ائمه کفر هستی!، توبه کن! و مردم را از اهل بیت پرستی به خداپرستی برگردان!.

این عین جمله ای بود که در سایت ما خطاب به بنده نوشته بودند، در جواب به این گروه می گوییم: هیچ شیعه ای اهل بیت علیهم السلام را پرستش نمی کند، بلکه اهل بیت علیهم السلام را واسطه قرار می دهند چون اهل بیت علیهم السلام، واسطه خیر هستند، مثل پدری که واسطه خیر برای فرزندش می باشد، البته این مسأله دلیل قرآنی نیز دارد.

در سوره توبه خداوند می فرماید: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ ینالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ»[1] خداوند، پیامبرش را بی نیاز کرده است؛ یعنی بی نیازی و رفع فقر و مشکلات را در کنار اِسناد به خداوند، اِسناد به پیغمبر نیز می دهد و این منافاتی با توحید ندارد؛ اِسناد به خداوند، اِسناد به ذات است و اسناد به پیغمبر به اعتبار واسطه وجودی می باشد،

غرض ورزی و جهالت آن ها در تعبیر قرآن کریم سوره آل عمران آیه 19 است که «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ وَ مَنْ یکفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ»

اختلافی که اهل کتاب به وجود آوردند عالمانه و از روی بغی و ظلم بود؛ یعنی علماً و عمداً این غائله را به پا کردند «أُوتُوا الْکتابَ» یعنی علمای آن ها که می فهمند، این ها نیز می فهمند ولی عمداً و علماً این کار را می کنند.

شاهد برای ادعا، نسبت های دروغ و کذبی است که به شیعه زده می شود؛ تا همین اواخر می گفتند: قرآن شیعه، غیر از قرآن اهل سنت است؛ اخیراً کسی به مفتی الازهر مصر می گوید: قرآن شیعیان با قرآن ما فرق می کند و او جواب می دهد: آن مقداری که من دیده ام، همین قرآن است و فرقی با قرآن ما ندارد.

مفتی الازهر در ادامه می گوید: همان طوری که فقه مالکی، حنبلی، شافعی و حنفی از فرقه های مذاهب محسوب می شوند، عمل به فقه جعفری نیز مُجزی است.

نسبت هایی که از طرف ابن تیمیه به شیعه زده می شود، جعل و تزویر بوده و برای کوبیدن و از بین بردن شیعه است.

چرا در تفکر تکفیری؛ شیعه باید از بین برود؟!

چون حقیقت اسلام، تشیع است و اگر اهل بیت علیهم السلام از مردم گرفته شود، راه ارتباطی با پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلم وجود نخواهد داشت.

بعد از ارتحال پیامبر اکرم و غصب خلافت صحابه ای که باقی ماندند، غالباً با تهدید و تطمیع حکومت ها، یا حقِ نقل حدیث نداشتند و یا طبق دستور حکومت ها احادیث، جعل می کردند؛ عدۀ قلیلی که با حضرت امیر در انزوا ماندند، کاری از دست آن ها برنیامد؛ فقهی که فرقه های دیگر در صدد انجام آن هستند(و در قرن دوم شکل گرفت) می بایست از پیامبر اکرم بگیرند و راه اتصال با پیغمبر نیز از طریق فرزندان رسول خدا است.

رسول مکرم اسلام فرمودند: علی، باب حکمت من است؛ آیا باید او را کنار گذاشته و سراغ ابوهریره بروند که حتی خلیفه دوم به او اعتراض کرد و گفت: مگر تو چقدر نزد پیغمبر بوده ای که این مقدار حدیث می گویی!؛ ابوهریره به جعل حدیث معروف بوده است.

سیوطی در الدرّ المنثور از مجموع قریب بیست هزار حدیث است چند حدیث از امام حسن و امام حسین و حضرت زهرا سلام الله علیهم دارد؛ گاهی گفته می شود مجموع احادیثی که سیوطی از حسنین علیهما السلام نقل کرده پنجاه حدیث نمی شود؛ البته از حضرت امیر علیه السلام، بیشتر نقل کرده ولی در مقابل احادیثی که از سایر صحابه نقل می کند، اندک است.

وقتی به کتب رجالی اهل سنت رجوع شود، دیده می شود بسیاری از صحابه ای که اهل سنت از آن ها حدیث نقل می کنند، افراد ضعیفی می باشند. بهترین نوشته در این زمینه «الافصاح عن احوال رواه الصحاح» است که مرحوم شیخ محمد حسن مظفر، برادر شیخ محمدرضا مظفر با تأملی در کتب رجالی اهل سنت به شرح حال رُوات صحاح ستّۀ پرداخته و عدم وثاقت و یا عدم عدالت برخی از رُوات را به اسناد منابع خودِ اهل سنت اثبات نموده است.

جای بسی تعجب است چگونه در نقل حدیث، اهل بیت علیهم السلام را کنار می گذارند.

وقتی از بخاری سؤال می شود، چرا از جعفر بن محمد حدیث نقل نمی کنید؟؛ می گوید: من به ایشان اطمینان ندارم! در حالی که وی به بسیاری از رُوات ضعیف، اعتماد می کند!

جای این سؤال باقی است که فقهِ (عبادات و معاملات) اهل سنت بر اساس کدام شرع می باشد؛ خداوند در سوره حشر آیه 7 می فرماید: «وَ ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ » و پیامبر نیز در حدیث متواتر ثقلین به مردم دستور دادند بعد از او به قرآن و اهل بیتش مراجعه کنید: «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللَّه و عترتی أهل بیتی ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبدا فإنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»[2]

طبق این فرمایش، ما به اقوال عترت پیامبر اکرم در احکام شرعی عمل می کنیم؛ شیعه اهل بیت پیامبر را خدا نمی داند؛ شیعه افرادی را که معتقد به حلول هستند و می گویند: روح خدا در این ها حلول کرده را مسلمان نمی دانند.

 با این که خیلی از علمای اهل سنت این مساله را می دانند، ولی باز با اهل بیت مخالفت می کنند.

مگر امکان دارد، روسای گروه معروف داعش که با تفکر شیعه مقابله می کنند این مطالب را ندانند، حتماً می دانند، اما آن ها از جهالت عوام استفاده می کنند.

 قرآن صراحتاً به دنبال آیه 35 سوره نور «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فی ها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کأَنَّها کوْکبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکةٍ زَیتُونَةٍ لا شَرْقِیةٍ وَ لا غَرْبِیةٍ یکادُ زَیتُها یضی ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ وَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکلِّ شَی ءٍ عَلیمٌ» می فرماید: «فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فیها اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ»[3]

(این چراغ پرفروغ) در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانه هایی که نام خدا در آن ها برده می شود، و صبح و شام در آن ها تسبیح او می گویند...

حال سؤال این است: این بیوت، کدام بیوت است؟. آیا بیت ابوحنیفه است؟. بیت ابوحنیفه که در زمان نزول قرآن نبوده است!، یا بیت احمد حنبل و شافعی و مالکی است؟ یا بیت ابوهریره هاست؟.

این کدام بیوت است که خداوند تصریح می کند، خداوند خواسته است که این ها محترم و مهم باشند؟.

یقیناً این بیوت، بیوتِ اهل بیت می باشد که خداوند به موجب آیه تطهیر آن ها را پاک کرده است؛ ولی متأسفانه متوجه نمی شوند و شاهد مهم آن، حمایت مالی است که با کمک قطر و عربستان سعودی و با حمایت و دستور آمریکا برای ایجاد اختلاف در میان مسلمین عمل می شود،

 شهوات نفسانی، ریشه خوارج

بنابراین ریشه خوارج، تمتعات و شهوات نفسانی است که با علم و عمد رؤسا، جهالت زیردستان و خلط و آمیزش حق و باطل نشأت گرفته است؛ همان طور که حضرت در خطبه 38 نهج البلاغه فرمودند: «وَ إِنَّمَا سُمِّیتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ فَأَمَّا أَوْلِیاءُ اللَّهِ فَضِیاؤُهُمْ فی ها الْیقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَی وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فی ها الضَّلَالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمَی فَمَا ینْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ وَ لَا یعْطَی الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه »

اگر حق جدای از باطل نمایش داده شود، هرگز منزوی نمی شود و اگر باطل به طور صریح نمایش داده شود، پیرو، پیدا نمی کند ولی وقتی حق و باطل را مخلوط می کنند افرادی فریب می خورند و تابع این ها می شوند.

باید گفت تاریخ تکرار شد و خوارجِ زمان حضرت امیر علیه السلام، ادامه پیدا کرد؛ در به وجود آمدن صلح امام حسن مجتبی علیه السلام، خوارج مقصر بودند و در جریان حادثه عاشورا نیز این تفکر، علیه مرکزیت امامت شورش کردند؛ اگر چه این اعتقاد خوارج در تاریخ تضعیف شد اما از بین نرفت.

 امروزه تفکر تکفیری، دوباره زنده شده و به اشدّ وجه در صدد حمله به مشاهد مشرفه است؛ گاهی به نقل این گروه نقل می شود که می گویند: ما از بنی امیه هستیم!؛ با تفکرات شیعی و مشاهد مشرفه مخالف بوده و این اماکن، مخصوصاً کربلا و نجف را مورد هجوم قرار خواهیم داد.

بر همه مسلمین واجب است که در مقابل چنین تفکری بایستند.

 ریشه کار داعش، مکتب وهابیت است

ریشه کار امثال داعش، مکتب وهابیت است که وهابیت نیز در تمام دوران حیات خود به جنایات وحشیانه دست زده و به مواضع شیعه در نجف و حرم مقدس امام حسین علیه السلام در کربلا حمله کردند و خزینه حرم را غارت کردند؛ وهابیت بعد از تشکیل حکومت در نجد و تهامه، به مکه و مدینه حمله کردند و به محاصره این دو شهر مقدس، مردم را وادار به تسلیم کردند.

از خداوند خواهانیم که به همه مسلمین توفیق شناخت حق از باطل را عنایت تا در پرتو این شناخت این گروه هر چه بیشتر منزوی شود.

 وظیفه امت اسلامی در مواجه با این بحران چیست؟.

در مرحله اول، امت اسلامی از طریق تبلیغ همه جانبه رسانه ای مثل: ماهواره، تلویزیون، اینترنت و رسانه های مکتوب می تواند حقایق را روشن کند؛ اگر این گروه به ددمنشی و جنایات خود ادامه دهند باید با تمام قدرت در مقابل آن ها ایستاد و این وظیفه همه مسلمانان است که در برابر این جانیان، قیام کنند، چون این گروه، اصل اسلام را هدف گرفته اند.

من باورم نمی کنم کسی بگوید: من پیغمبر را قبول دارم اما همه آثار پیغمبر را از بین می برم!؛ اصل وهابیت مقابله با آثار پیغمبر است.

قابل قبول نیست، کسی بگوید من پیامبر را قبول دارم اما فرزندان ایشان را قبول ندارم؛ این سخنان از زمان خلفا مطرح بوده که «کفانا کتاب الله» می گفتند.

بنده در جمع برخی دانشجویان دانشکده الهیات مدینه گفتم: اینکه شما معتقد هستید که این قبور باید تخریب شوند چطور گنبد خضراء را روی قبر پیامبر باقی گذاشته اید؟. در جواب گفتند: این گنبد مربوط به مسجد است!؛ حال آن که گنبد پیامبراکرم، دقیقاً روی قبر قرار دارد. گرچه وهابیت در ابتدا تصمیم داشتند، گنبد پیامبر را از بین ببرند ولی با فشار کشورهای اسلامی از تصمیم خود منصرف شدند.

 بنابراین وظیفه همگان است که به هر وسیله که می توانند در برابر این گروه تکفیری قیام کرده و این تفکر را هر چه سریع تر از میان بردارند.

پی نوشت ها:

[1] توبه 74

[2] سنن دارمی، ج 2، ص 432- مسند احمد حنبل، ج 3، ص 14 و 17 و 59- الغدیر علّامه امینی مجلّدات 1 و 2 و 3.

[3] نور آیه 36

منبع: سایت حوزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۶
حسن حسینی یار

جریان تکفیر در خدمت استکبار و صهیونیسم

چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۰۷ ب.ظ

یک نکته ی غیرقابل انکاری وجود دارد، و آن این است که جریان تکفیر و حکومتهایی که پشتیبان و حامی آن هستند، کاملًا در جهت نیات استکبار و صهیونیسم دارند حرکت می کنند؛ کار آنها در جهت هدفهای آمریکا و دولتهای استعماری اروپا و رژیم اشغالگر صهیونیستی است؛ شواهدی این معنا را قطعی می کند. جریان تکفیر ظاهر اسلامی دارد امّا عملًا در خدمت جریانهای استعماری و استکباری و سیاسی بزرگی است که علیه دنیای اسلام دارند کار می کنند؛ شواهد روشنی وجود دارد، از این شواهد نمی شود گذشت. من چند تا از این شواهد را ذکر می کنم.

یکی این است که جریان تکفیر توانست حرکت بیداری اسلامی را منحرف کند. حرکت بیداری اسلامی یک حرکت ضدّ آمریکا، ضدّ استبداد، ضدّ دست نشاندگان آمریکا در منطقه بود؛ حرکتی بود از سوی عموم مردم در کشورهای مختلف شمال آفریقا که علیه استکبار بود، علیه آمریکا بود. جریان تکفیر، این حرکت عظیم ضدّ استکباری و ضدّ آمریکایی و ضدّ استبدادی را تغییر جهت داد به جنگ بین مسلمانان و به برادرکشی. خطّ مقدّم مبارزات در این منطقه مرزهای فلسطین اشغالی بود. جریان تکفیر آمد این خطّ مقدّم را تبدیل کرد به خیابانهای بغداد و مسجد جامع سوریه و دمشق و خیابانهای پاکستان و شهرهای مختلف سوریه، و اینها شد خطّ مقدّم مبارزه!

شما نگاه کنید به وضعیت امروز لیبی، به وضعیت سوریه، به وضعیت عراق، به وضعیت پاکستان، ببینید نیروها و شمشیرها در دست مسلمانان علیه چه کسانی دارد به کار می رود؟ اینها باید علیه رژیم صهیونیستی به کار می رفت. جریان تکفیر جهت این مبارزه را تغییر داد و آورد داخل خانه، داخل شهرهای ما، داخل ممالک اسلامی. در داخل مسجد جامع دمشق انفجار به وجود می آورند، در اجتماعات مردم عادّی در بغداد انسانها را منفجر می کنند، در پاکستان صدها نفر صدها نفر را به رگبار می بندند، در لیبی این وضعیتی را که ملاحظه می کنید و مشاهده می کنید به وجود می آورند؛ همه ی اینها یکی از جنایات فراموش نشدنی تاریخی جریان تکفیر است که این وضع را به وجود آورده است. تبدیل این حرکت، کاری است در خدمت آمریکا، در خدمت انگلیس، کاری است در خدمت سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و موساد و مانند اینها.

یک شاهد دیگر این است که آن کسانی که پشتیبان جریان تکفیرند، با رژیم صهیونیستی می سازند تا با مسلمانها بجنگند. به رژیم صهیونیستی اخم هم نمی کنند امّا نسبت به کشورهای اسلامی و ملّتهای اسلامی به بهانه های مختلف، انواع و اقسام ضربه ها را می زنند و توطئه می کنند.

یک شاهد دیگر این است که این حرکت فتنه آلودی که جریان تکفیری در کشورهای اسلامی- در عراق و سوریه و لیبی و لبنان و بعضی از کشورهای دیگر- به وجود آورد، منجر به این شد که زیرساخت های ارزشمند این کشورها ویران بشود. شما ببینید چقدر جاده، چقدر پالایشگاه، چقدر معدن، چقدر فرودگاه، چقدر خیابان، چقدر شهر، چقدر خانه در این کشورها از بین رفت بر اثر این جنگهای داخلی، بر اثر این برادرکشی ها؛ چقدر زمان لازم است، چقدر پول لازم است، چقدر هزینه باید داد تا دوباره اینها به حال اوّل برگردد. اینها ضررها و ضربه هایی است که جریان تکفیر تا امروز و در این چند سال گذشته، به دنیای اسلام زده است.

یک شاهد دیگر این است که جریان تکفیر چهره ی اسلام را در دنیا مخدوش کرد، زشت کرد. همه ی دنیا در تلویزیون ها دیدند که کسی را می نشانند و با شمشیر گردن می زنند، بدون اینکه جرمی برای او معین شده باشد. «لا ینْهاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقاتِلُوکمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکمْ مِنْ دِیارِکمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. إِنَّما ینْهاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکمْ مِنْ دِیارِکمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ».[1] اینها درست به عکس عمل کردند؛ مسلمان را کشتند، غیر مسلمانِ غیر متعرّض را زیر شمشیر نشاندند، تصویر آن در همه ی دنیا پخش شد، همه ی دنیا این را دیدند. همه ی دنیا دیدند که یک نفری به نام اسلام دست کرد از سینه ی یک آدم کشته شده، دل او را بیرون آورد و به دندان کشید! این را دنیا دید. اینها به نام اسلام تمام شد؛ اسلامِ رحمت، اسلامِ تعقّل، اسلامِ منطق، اسلامِ «لا ینْهاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقاتِلُوکمْ فِی الدِّینِ»، این اسلام را اینها این جوری معرّفی کردند؛ از این جنایتی بالاتر؟ از این فتنه ای خبیث تر؟ این مال جریان تکفیر است.

یک شاهد دیگر این است که اینها، محور مقاومت را تنها گذاشتند. غزّه پنجاه روز تنها جنگید، پنجاه روز تنها مقاومت کرد. دولتهای اسلامی به کمک غزّه نرفتند، پولها و دلارهای نفتی در خدمت غزّه قرار نگرفتند؛ اگرچه بعضی از آنها در خدمت رژیم صهیونیستی قرار گرفتند!

یک سیئه ی دیگر، یک شاهد دیگر این است که جریان تکفیر، شور و حماسه ی جوانان مسلمان را در سراسر دنیای اسلام منحرف کرد. امروز در سرتاسر دنیای اسلام، جوانان یک شور و حماسه ای دارند، بیداری اسلامی در اینها اثر گذاشته است، آماده هستند در خدمت هدفهای بزرگ اسلام حرکت کنند، [امّا] این جریان تکفیر، این شور و حماسه را منحرف کرد و کسانی از جوانان بی خبر و جاهل را کشاند به سمت سر بریدن مسلمان و قتل عام زن و بچّه و کودک یک روستا! این جزو سیئات جریان تکفیر است.

از این قرائن و شواهد نمی شود به آسانی عبور کرد؛ همه ی اینها نشان می دهد که جریان تکفیر در خدمت استکبار است، در خدمت دشمنان اسلام است، در خدمت آمریکا است، در خدمت انگلیس است، در خدمت رژیم صهیونیستی است. البتّه شواهد دیگری هم وجود دارد؛ به ما اطّلاع دادند که هواپیماهای ترابری آمریکا، مهمّاتی را که این گروه موسوم به داعش احتیاج داشتند، در مراکزی که داعش در عراق مستقر بود، از آسمان پرتاب کردند و برای آنها کمک رساندند. گفتیم لابد این کار، اشتباهی بوده؛ بعد تکرار شد؛ آن طور که به من اطّلاع دادند پنج مرتبه این اتّفاق افتاده است! پنج مرتبه اشتباه می کنند؟ آن وقت به ظاهر ائتلاف ضدّ داعش درست کرده اند! که دروغ محض است؛ این ائتلاف، دنبال اهداف خبیث دیگری است، می خواهند این فتنه را زنده نگه دارند؛ دو طرف را به جان هم بیندازند، جنگ خانگی بین مسلمانان را همین طور استمرار بدهند تا این [جنگ] بماند؛ هدف آنها این است؛ البتّه نخواهند توانست، این را بدانید.[2]

پی نوشت

[1] سوره‏ى ممتحنه 8 آیه‏ى و بخشى از آیه‏ى 9 «خدا شما را از کسانى که در[کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند، باز نمى‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد. فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى‏دارد که در[کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه هایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با یکدیگر هم‏پشتى کرده‏اند...»

[2] بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شرکت‏کنندگان در «کنگره‏ى جهانى جریانهاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۰۷
حسن حسینی یار

سلفیت و وهابیت

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۸ ب.ظ

پس از مرگ احمدبن‌حنبل اندیشه‌ها و افکار وی نزدیک به یک قرن ملاک سنت و بدعت بود، تا اینکه عقاید وی و نیز سلفی‌گری تحت تاثیر انتشار مذهب اشعری به‌تدریج فراموش شد. در قرن چهارم هجری ابو محمد حسن ‌بن‌ علی ‌بن ‌خلف بربهاری برای احیای سلفی‌گری تلاش کرد، اما در برابر شورش مردم کاری از پیش نبرد. در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم احمدبن‌تیمیه و سپس شاگردان ابن‌قیم ‌الجوزیه عقاید حنابله را به‌گونه‌ای افراطی‌تر احیا کردند. ابن‌تیمیه به‌عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلی، با آزاداندیشی و تأویل مخالف بود و لذا اقداماتش بیش ‌از پیش باعث انحطاط و عقب‌ماندگی مذهب حنبلی شد. عصر ابن‌تیمیه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفی و استدلال منطقی و همچنین قرن روی‌آوردن به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی عنوان شده است. درواقع، در این عصر «فقها و متکلمان قشری بعضی مذاهب ـ مانند مذهب حنبلی - به‌عنوان دفاع از دین و عقاید خاص مذهبی خود، به توجیه اصول و فروع مذهب خود پرداختند و احیانا در این راه بر ضد علم و فلسفه قیام کردند. ابن‌تیمیه یکی از این کسان بود که در مذهب حنبلی قیام کرد. وی به‌عنوان دفاع از آن مذهب، مبارزاتی با مذاهب دیگر اسلامی می‌کرد و عقاید خود را به‌عنوان زنده‌کردن عقاید مذهب حنبلی در بسیاری از کتابهای خود بیان کرد»

با مرگ ابن‌تیمیه، دعوت به سلفی‌گری و احیای مکتب احمدبن‌حنبل در عرصه اعتقادات عملا به فراموشی سپرده شد.

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمدبن عبدالوهاب نجدی (1206-1115.ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به « بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است؛ ازاین‌رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می‌خواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می‌کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمدبن‌حنبل بود.

به ‌اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نه نحله‌ای جدید، بلکه، همان مذهب سلف صالح است و ازاین‌رو، خود را «سلفیه» نیز می‌نامند؛ زیرا آنان مدعی هستند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبراکرم(ص) و تابعین آنان پیروی می‌کنند. وهابیان معتقدند که باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث پیامبر(ص) و اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که این آیات و روایات بدون هرگونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفا به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. ازاین‌رو، آنان آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی‌کند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام می‌شمارند.

دکتر محمد سعید رمضان‌البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب «السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی» درباره سلفیه و پیدایش آن می‌گوید: « سلفیه پدیده ‌ای ناخواسته و نسبتا نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر می‌شمرد؛ فرقه‌ای خودخوانده که با به ‌تن ‌درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بی‌مذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرنها تلاش و جستجوی عالمان فرقه‌ها بوده و اندوخته‌ای گران‌سنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاسداشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخگویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و اسلام بلامذهب را اختیار کرد».

اما سلفیون از طرق و روشهای گوناگونی برای رسیدن به اهداف شوم خود استفاده می کنند مثلا سلفیت تبلیغی با دامن زدن به اختلافات مذهبی از طریق سخنرانی، انتشار نوار، سی دی، تهیه و توزیع نشریات ضد شیعی ، به کار گیری دهها شبکه ماهواره ای و هزاران سایت اینترنتی و... به مبارزه با دیگر مذاهب بالاخص شیعیان امامیه پرداخته اند.

سلفیت تکفیری(جهادی) نیز به گروهی از به اصطلاح مسلمانان وهابی ستیزه‌جو گفته می‌شود که اکنون با نام گروه القاعده شناخته می شوند که هر فردی غیر از مسلمانان پیرو سلف، را کافر می‌دانند و بنابراین قتل آنها را مجاز می شمارند. سلفی‌های تکفیری بیشتر علیه شیعیان فعالیت می‌کنند و مسئولیت قتل هزاران نفر شیعه را برعهده دارند.

منبع: به نقل از سایت پرسمان دانشجو 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۸
حسن حسینی یار

مفهوم شناسی سلفی گری؛ پی نوشت ها

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۰ ب.ظ

1- علی اصغر فقیهی، وهابیان، انتشارات صبا، 1352، چاپ اول، ص20

2- عبدالمحسن مشکوةالدینی، اختلاف روشهای فکری در اسلام، مجله ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، تابستان 1354، س هشتم، ش دوم، ص509

3ـ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد 6، ص722

4ـ یوسف فضایی، مناظرات امام فخر رازی، تهران، تابستان1361، صص209- 208

5 رمضان البوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه: حسن صابری، مشهد، آستان قدس رضوی، 1373، چاپ اول، ص277

6- مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر، شرکت سهامی انتشار، 1377، چاپ سوم، ص129

7- دانشمند سوری و استاد دانشگاه دمشق.

8- رمضان البوطی. همان، ص16

9ـ همان، ص8

10- حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، خوارزمی1372، چاپ سوم، ص128

11- حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، امیرکبیر، 1376، چاپ پنجم، ص157

12- حمید عنایت، اندیشه ها و نهادهای سیاسی در اسلام، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 1353، ص125

13- برای مطالعه آثار رشیدرضا درباب خلافت، در ارتباط با تجددخواهی او نگاه کنید به

: Malcom Kerr, Islamic Reform, Berkeley, 1966, pp 153- 208

14- سیداحمد رفعت، جنبشهای بنیادگرایی اسلامی در مصر، ترجمه: مرضیه زارع زردیلی و صغری روستایی، نهضت، س اول، ش اول، بهار 1379، ص69

15- از این افراد می توان به عبدالصبور شاهین، استاد دانشگاه قاهره، و دکتر احمد عمر هاضم در دانشگاه الازهر اشاره کرد. منبع : ماهنامه زمانه شماره 33

منبع:

- ماهنامه زمانه، 1384، شماره 33، نوشته منوچهر دین پرست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۰
حسن حسینی یار

مفهوم شناسی سلفی گری؛ جمعیتهای سلفی در مصر

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۵۶ ب.ظ

1- جمعیت سلفیه:

این جمعیت که بر پایه تفکرات وهابی به وجود آمده است ، از هیچ یک از رهبران اسلامی مصر تبعیت نمی کند، بلکه از رهبران وهابی عربستان سعودی پیروی و به فتواهای آنان عمل می کند. در دهه هفتاد، رهبری آن برعهده دانشجوی جوانی به نام محمد برزوا بود. جمعیت سلفیه مبتنی بر جهت گیریهای سیاسی نیست، اما گروههایی که از آن مشتق شده اند نسبت به حکومت، مواضع رادیکال دارند.

2- جمعیت جهاد:

این جمعیت علاوه بر داشتن تفکرات وهابی، خواستار مقابله مسلحانه با دولت و تلاش برای برقراری دولت اسلامی از طریق جهاد است.

3- جمعیت اسلامی:

این جمعیت نیز تاحدودی مانند جمعیت جهاد است، بااین تفاوت که فعالیت جمعیت اسلامی به طورآشکار صورت می گیرد، اما فعالیت جمعیت جهاد به طورمخفیانه است و آنها انعطاف بیشتری نسبت به میراث فکری دارند.

4- جمعیت تکفیر:

این جمعیت تنها در زمینه مسائل مربوط به قبرستانها، ضریحها، توسل به اهل قبور و پاره ای مسائل دیگر از افکار و سلوک وهابیت پیروی می کنند. موسس شاخه اصلی آن، شکری مصطفی بود. وی به استفاده مستقیم از کتاب و سنت معتقد است.

جمعیت جهاد و جمعیت اسلامی بر اهمیت وجود یک طرح کلی برای جنبش و عملکرد سیاسی اتفاق نظر دارند. این دو گروه به رغم اختلافهای اصلی، در چارچوبهای کلی برنامه تغییر سیاسی با هم مشترک اند. برجسته ترین این چارچوبها عبارتند از: الف - سرنگونی رژیم موجود و برپایی حکومت اسلامی، ب - رفع اختلافهای موجود در میان گروههای اسلامی.(14)

این گروهها و جریانات، به میراث اسلامی - یعنی به قرآن و سنت - به عنوان یک ایدئولوژی مبارزاتی نگاه می کردند که در عقاید سلفیه و ابن تیمیه محور مبارزات قرار می گرفت و به مبارزات خود توجیهی شرعی می دادند و دست به اعمال خشونت آمیز می زدند. گرچه هدف کلی آنها ایجاد حکومتی برمبنای عقاید سلفیه بود، به رغم موضع خصمانه و خشونت بار جریانها و حرکتهای اسلامی علیه دولتهای اسلامی و تکفیر آنها، این حرکتها، به غیر از جریان سلفیه، هیچ عمل خصمانه ای علیه دولت وهابی عربستان سعودی نشان نمی دادند. جریانهای مذکور خطر بزرگی برای جماعت اخوان المسلمین - که از آن به وجود آمدند - و جمعیت انصار سنت و جمعیت شرعیه بر جای گذاردند و «جمعیت دعوة» نیز مشکلات زیادی با دولت پیدا کرد. سادات برای تثبیت حاکمیت خود سیاست استثمار جمعیتهای اسلامی و رهایی از دشمنان را در پیش گرفت و راه را برای فعالیت وهابیون سعودی هموار ساخت (این افراد سرانجام موجبات قتل او را فراهم کردند). جمعیتهای سلفیه، الجهاد، جهاد اسلامی و گروه تکفیر به همراه اخوان المسلمین مجموعه حرکت اسلامی را در مصر تشکیل می دادند.

شیعیـان و جنبشـهای سلفی گری

تاکنون تنها معارض فکری وهابیون سعودی و خط فکری سلفیه، جنبش شیعیان بوده است. ازاین رو، جریانهایی که به عنوان مجموعه حرکت اسلامی مصر از آنها نام بردیم، همواره علیه تشیع و جمهوری اسلامی ایران فعالیت می کنند؛ چنان که در جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، بیشترین حمایت را از رژیم عراق به عمل آوردند.

آغاز فعالیتهای شیعی در دوران معاصر به دهه 1970.م باز می گردد که با تشکیل «دارالتقریب» شکل گرفت. دارالتقریب متشکل از شیوخ الازهر و جمعیت اهل البیت به ریاست سیدطالب رفاعی، یکی از شخصیتهای شیعه عراق، است. این دو جمعیت اقدام به انتشار کتابهای متعددی مثل فدک، الشیعه و فنون الاسلام نمودند؛ ضمن آن که جمعیتهای دیگری چون جمعیت جعفریه (منتسب به امام جعفر صادق علیه السلام) نیز در مصر به انجام فعالیتهای شیعی مشغول شدند.

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال1979.م و قطع روابط مصر و ایران، کلیه فعالیتهای شیعی در مصر - که از ابتدای دهه1970 آغاز شده بود - متوقف و حکم انحلال جمعیت اهل البیت صادر شد و بدین ترتیب، این فعالیتها با تنزل و رکود مواجه گردید. سازمان امنیت مصر در گزارش خود درخصوص انحلال جمعیت اهل البیت اعلام کرد که این جمعیت تفکر شیعه را رواج می داد و تفکر مذکور، برای عقاید مردم و وحدت مصر خطر بزرگی به شمار می رود، ضمن آن که بسیاری از طلاب شیعه عرب و ایرانی با این جمعیت در ارتباط هستند و برای انتشار مذهب شیعه کمکهای مالی فراوانی را جمع آوری می کنند.

وقوع حوادث مختلف برای شیعیان در مصر از حقایق و موانعی پرده برداشت که بر سر راه فعالیت آنها در این کشور وجود داشت. این مشکلات به دو دسته خارجی و داخلی تقسیم می شدند که از مشکلات خارجی می توان به چهار مورد اشاره کرد: 1- مشکلات امنیتی 2- فعالیت دستگاههای تبلیغی علیه آنها 3- گروههای اسلامی 4- نیروهای خارجی. مهمترین مشکل بر سر راه جمعیتهای شیعی، همان مشکلات امنیتی بود که شامل جمعیتهای سلفی و حامیان تفکر آنها و به طورمشخص دولت مصر می شد. به عنوان مثال، در نمایشگاه بین المللی کتاب قاهره در سال1987.م گروههای سلفی اطلاعیه هایی را در میان مردم پخش کردند و بدین وسیله آنها را از کتابهای ناشران شیعه برحذر داشتند. پس از این ماجرا، میان جریان سلفی و ناشران شیعه مصری و لبنانی درگیری آغاز شد و به حدی شدت یافت که به زدوخورد تن به تن منجر گردید. این درگیری در طول ایام نمایشگاه ادامه یافت. به دنبال وقوع این حوادث در نمایشگاه، اداره امنیت مصر، سرپرست وقت دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی ایران را به اتهام ترویج و اشاعه تفکر شیعی مجبور کرد خاک مصر را ترک کند.

یکی دیگر از مشکلات شیعیان در مصر در مواجهه با تفکر سلفی، وجود فعالیت نیروهای خارجی بود. از جمله نیروهای خارجی که در مصر پرچم مخالفت را علیه شیعه و ایران برافراشتند، کشورهای عراق، عربستان سعودی، امریکا و اسرائیل بودند. پس از خاتمه جنگ ایران و عراق و آغاز جنگ خلیج فارس، عربستان سعودی موضعی به ظاهر مسالمت آمیز درباره شیعیان اتخاذ کرد، اما مواضع ضدشیعی توسط سلفیون مصر و دیگر کشورها تقویت شد. درکل باید گفت: وهابیون و موسسات وابسته به آن و حرکتهای سلفی برای مقابله با حرکتهای شیعی و اشاعه تفکرات خود از هیچ اقدامی کوتاهی نمی کنند؛ چنان که در سه سال گذشته، ده ها کتاب ضد آل سعود، مصادره شده و از چاپ روزنامه های افشاگرانه درخصوص جرایم و منکرات آل سعود جلوگیری به عمل آمده است. حتی در سطح دانشگاه مصر نیز دولت سعودی توانست استادان بسیاری را جمع کند که علیه گروه و جریانی که در سطح دانشگاه علیه وهابیون فعالیت می کنند، دست به خشونت بزنند.(15) درحال حاضر، الازهر با صدور فتواهای تکفیری علیه نویسندگان و متفکرانی که مخالف وهابیت اند، نقش بزرگی در خدمت به وهابیت و آل سعود بر عهده دارد.

پس از ترور انور سادات، حمله گسترده ای علیه کتابهای وهابیون، ابن تیمیه و شاگردانش در مصر صورت گرفت؛ چراکه دولت معتقد بود همین کتابها جمعیت جهاد را بر آن داشت تا سادات را به قتل برسانند. برخی خواستار آتش زدن این کتابها شدند، اما بنا به علل نامعلومی این حمله متوقف گردید.

نقش دولت سعودی و خط فکر وهابیت در مصر تنها به نفوذ در حکومت و جمعیتهای اسلامی آن محدود نمی شود، بلکه دولت سعودی فعالیتهای نشر کتاب در مصر را نیز تحت نفوذ خود درآورده است. دولت وهابی سعودی برای تعمیم کتابهای وهابی، به عناصر جمعیتهای سلفیه کمک کرد تا مراکز نشر خود را در مصر تاسیس کنند. درحال حاضر، کتابهای وهابیون و ابن تیمیه و شاگردانش از جمله کتابهایی اند که در مصر بیشترین شمارگان را دارند. بخشی از این کتابها به طوررایگان و برخی با قیمتهای ارزان در اختیار مردم قرار می گیرند و مابقی به کشورهای آفریقایی، جمهوریهای سابق شوروی، اروپا و امریکا ارسال می شوند.

خط فکر سعودی تنها به کتاب محدود نمی شود، بلکه بر سایر فعالیتهای هنری - از قبیل فیلم و سینما - نیز سایه افکنده است. حضور گسترده سعودیها در بیشتر امور فرهنگی مصر باعث شده است که گروههای اسلامی و سلفی و همچنین اندیشمندان و روشنفکران به مخالفت با عربستان سعودی برخیزند. گرچه عملکرد اپوزیسیونی این گروهها تاکنون به نتایجی نیز دست یافته است، اما هدایت اصلی و فکری جریانهای داخلی مصر همچنان از ناحیه سعودیها و افراد وابسته به آنان انجام می گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۶
حسن حسینی یار

دولت و مفتیان وهابی عربستان سعودی از اوایل قرن نوزدهم میلادی با برخی از متفکران و رهبران جریانهای اسلامی مصر و در راس آنها «جماعت اخوان المسلمین»، «جماعت انصار سنت محمدی» و «جمعیت شرعی برای پیروی از اندیشه های سلفی و همکاری عاملان به کتاب و سنت محمدی» (جمعیة الشرعیة التعاون العاملیة بالکتاب و السنة) ارتباط برقرار کردند. این جریانها و رهبرانشان از طریق دعوت افراد، استفاده از مساجد و چاپ کتاب، به نشر و تقویت خط فکری سلفی و وهابیت حنبلی در مصر همت گماردند. اما به رغم این تلاشها، تفکر وهابی سعودی در حصار این جماعتها و رهبران آن باقی ماند و بیشتر نفوذ وهابیت در بین گروه انصار سنت و جریان محب الدین الخطیب به چشم می خورد. محب الدین الخطیب اولین کسی بود که به صورت رسمی اقدام به تاسیس انتشاراتی با نام «سلفیه» نمود و مجله ای تحت عنوان التوحید منتشر کرد. وی به شدت از سوی سعودی ها حمایت می شد. الخطیب هنگام ورود به مصر کتابهایی با نام العواصم من القواصم، الخطوط العارضیه، التحفه الاثنی عشریه منتشر کرد. او در این سه کتاب سعی داشت اندیشه و تفکرات مسلمانان را در مصر شکل دهد و آنها را به سوی وضع پیشین (سلفیه) سوق دهد تا طعمه آسانی برای گرفتارشدن در دام سعودیها باشند. شایان ذکر است کتاب «الخطوط العارضیه» پس از انقلاب اسلامی ایران چندین بار تجدید چاپ و به زبان انگلیسی نیز ترجمه شد و به هزینه یکی از سعودیها، منتشر و در مصر به طور گسترده توزیع شد.

پس از سرنگونی حکومت وقت و تصفیه گروه اخوان المسلمین در سال1954.م، صحنه برای فعالیت گروههای وهابی خالی ماند، اما برپایی موسسة الازهر و حمایت جمال عبدالناصر (1918- 1970.م) از این موسسه و نیز تلاش وی برای ایجاد تحول و پیشرفت در آن و همچنین جهت گیری خصمانه دولت مصر نسبت به عربستان سعودی، مانع از انتشار این جریان شد و ازاین رو، رشد این حرکت با کندی صورت گرفت؛ تااینکه سرانجام به تنزل نهایی رسید. با روی کارآمدن سادات (1971.م) و ارتباط او با امریکا و عربستان سعودی، جریان فکری وهابیت باتمام قدرت به فعالیت پرداخت و جماعت انصار سنت مانند یک موسسه وهابی با گروههای مخالف وهابیت به مقابله پرداخت. جماعت اخوان المسلمین دوباره در صحنه ظاهر شد و با مقبولیتی که نزد حرکتهای اسلامی، جوانان و دانشجویان کسب کرد، به نشر و بسط تفکر وهابی پرداخت. در دهه هفتاد میلادی از سوی شاخه جوانان جماعت اخوان المسلمین و جماعت انصار سنت حرکتهایی شکل گرفت که تفکر وهابی را اشاعه می داد و جمعیتهایی اسلامی (مانند جمعیت سلفیه، جمعیت جهاد، جمعیت اسلامی و جمعیت تکفیر) به وجود آورد که تا به امروز فعالیت می کنند. این جمعیتها همگی به تبعیت از عربستان سعودی تفکر وهابیت را تبلیغ می کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۳
حسن حسینی یار

در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، تعالیم سیدجمال الدین اسدآبادی (1838- 1898.م) و محمد عبده (1849- 1905.م) در مصر و سرزمینهای دیگر عرب پیروان بسیاری در میان نویسندگان و اندیشمندان یافت و سرآغاز شیوه تفکر تازه ای درباره جایگاه اسلام در جهان امروز شد. از جمله این روشنفکران محمدرشیدرضا (1865- 1935.م) بود که به دعوت محمدبن عبدالوهاب اهمیت داد و خود نیز از دگماتیسم و جمود سلفیه اثر پذیرفت و با این تاثیرپذیری، بر نهضت اصلاح دینی مسلمانان تاثیر منفی نهاد. رشیدرضا سوری الاصل بود و تحصیلاتش را در طرابلس در مدرسه ملی اسلامی - از مدارس پیشرو آن زمان - و سپس در یکی از مدارس دولتی عثمانی به پایان برد. کوششهای محمدرشیدرضا در جنبش عرب در سوریه، بلندی آوازه و شهرت او را در پی داشت که باعث شد وی در سال1920.م به ریاست کنگره ملی سوریه در دمشق برگزیده شود. پس از تسلط فرانسویان بر سوریه، وی به مصر مهاجرت کرد و در شمار پیروان عبده درآمد. برخلاف عبده که در زمان حیاتش چندبار از اروپا دیدن کرده بود، رشیدرضا تنها یک بار، آن هم در سال1921.م به عنوان عضو هیات نمایندگی سوریه و فلسطین برای اعتراض به قیمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ملل، به این سرزمین سفر کرد. بااین حال، چون مدارسی که او در آنها درس خوانده بود علوم جدید را به دانش آموزان یاد می دادند، وی بیش از عبده از معارف جدید بهره داشت. مهمترین خدمتش در تبلیغ سلفیه، انتشار ماهنامه المنار بود که نخستین شماره آن در سال1898.م در قاهره منتشر شد و تا سی وپنج سال به طورمدام در صفحات آن معارف اسلامی سنی و عقاید رایج مسلمانان نقد می شد.(11) کار دیگر رشیدرضا بنیانگذاری انجمنی به نام «جمعیة الدعوة و الارشاد» (انجمن تبلیغ و راهنمایی) در سال1909.م بود. او نخستین بار به هنگام دیدار از کتابخانه هیات مبلغان مذهبی امریکایی در طرابلس به فکر تاسیس این انجمن افتاد. وی قصد داشت از این راه، هم تبلیغات هیاتهای مذهبی مسیحی را در کشورهای اسلامی بی اثر سازد و هم واعظان و آموزگارانی جوان برای تبلیغ شعائر اسلامی تربیت کند.

سالهایی که رشیدرضا به نشر آثار و افکار خود می پرداخت، با واپسین سالهای عمر امپراتوری عثمانی مقارن بود. ناتوانی و فساد این دستگاه - به عنوان دارالخلافه مسلمانان - بسیاری از سنیان را بر فرجام خلافت نگران کرده بود. رضا خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت در اسلام می دانست و تحقق همه آرمانهای دین جهانی اسلام را به آن وابسته می دید. گرچه البته این عقیده او، تازگی نداشت، بلکه فقهای سنی و به ویژه ماوردی، غزالی و ابن جماعه نیز در قرون پنجم، ششم و هشتم قمری آن را به تفصیل بیان کرده اند.(12)

رساله مهم رشیدرضا درباب خلافت (الخلافة و الامامة العظمی) اندکی قبل از الغای خلافت انتشار یافت. این رساله، اثری است که باید با توجه به زمینه سیر فکری[رشید] رضا - تحول از ابراز طرفداری نسبت به خلافت عثمانی به نام شمول جهانی اسلام، به تفسیر نسبتا بی طرفانه درباب انحلال آن - ارزیابی شود و همچنین به آرای تجددخواهانه او در قانونگذاری و مبارزه با جهل و خرافات در میان مسلمانان باید توجه کرد.(13)

رشیدرضا موضوع حکومت اسلامی را پس از پرداختن به مسائل خلافت پیش می کشد و این کار را در سه مرحله انجام می دهد:

1- مبانی خلافت را در نظریه و نگرش سیاسی اسلام پیگیری می کند.

2- شکاف بین حکومت اسلامی و عملکرد سیاسی را در میان مسلمانان سنی نشان داده و مورد بررسی قرار می دهد. 3- اندیشه خود را در مورد چگونگی حکومت اسلامی مطرح می سازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۱
حسن حسینی یار

پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی - آخرین دولت بزرگ و مستقل اسلامی - اهل سنّت قطب نمای خود را گم کردند و به تدریج کشورهای متعددی نظیر عراق، عربستان، سوریه، لبنان، اردن و... به عنوان کشورهای جداگانه ای از دل این امپراتوری تجزیه شدند. از این رویداد بزرگ، جنبشهای متعددی مبتنی بر نهضتهای کلاسیک دینی به تدریج سربرآوردند. این جنبشها - که گاه اصلاح گرا نیز بودند - خاستگاهی ضداستعماری داشتند و خواهان بازگشت به «وضع پیشین» بودند. جنبشهایی نظیر اخوان المسلمین در مصر، جنبشهای آزادی بخش در الجزایر، تونس، پاکستان و سایر ملل اسلامی را می توان از این دسته شمرد. اما این جنبشها با یک رویکرد مهم نیز روبرو بودند و آن احیای سمبلها و الگوهای صدر اسلام بود. جنبشهای اسلامی مشکل عمده خود را اندیشه های غربی و نظامهای تئوریک منبعث از غرب می دانستند. نظامهای حکومتی مبتنی بر پایه های اومانیسم و دموکراسی در غرب، اکنون توانسته بودند تجارب خود را در کشورهای مختلف غربی به عرصه ظهور رسانده و حکومتهای مدرنی را پایه گذاری کنند. اما جنبشهای اسلامی با چالشی عظیم مواجه بودند و آن وجود اندیشه بازگشت به نظام خلفای صدر اسلام، یعنی بازگشت به «وضع پیشین» بود. این اندیشه بازگشت به زودی به شکل گیری اندیشه تشکیل حکومت اسلامی منجر شد. چیزی که این دگرگونی را سریع تر کرد، مجموعه ای از واکنشهای سنت گرایان در قبال سکولاریسم ترکیه، تجاوز و تهدید قدرتهای غربی و پیامدهای بحران فلسطین بود که پس از سیطره رژیم اسرائیل بر آن، به یک مساله محوری و بنیادی برای جنبشهای عربی - اسلامی تبدیل شد.

اما خاستگاه اصلی این تفکرات، بنیادگرایی (Fundamentalism) بود. بعدها به بنیادگرایی، پسوند اسلامی نیز اضافه شد و این تفکر به یکی از اندیشه های سیاسی رادیکال تبدیل گردید. بنیادگرایی سلفی به ویژه در مصر ابتدا ترکیبی از بنیانگذاران وهابی دولت عربستان سعودی و تعالیم فرقه سلفیه ملهم از محمد عبده و محمدرشیدرضا بود که بازگشت به اسلام اولیه یا وضع پیشین را تبلیغ می کرد. این دو رگه بنیادگرایی بعدها از یکدیگر جدا شدند و سلفیه نمود فعالیت انقلابی و رادیکال و ازسوی دیگر، وهابی گری مظهر محافظه کاری سفت و سخت شد.(10) اندیشه سلفیه گرچه بعدها به اپوزیسیون فرقه وهابیت تبدیل شد، اما همچنان به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی باقی ماند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۴۸
حسن حسینی یار

مفهوم شناسی سلفی گری؛ ظهـور وهابیت

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۴۶ ب.ظ

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمدبن عبدالوهاب نجدی (1206- 1115.ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است؛ ازاین رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می خواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمدبن حنبل بود.

یکی از آثار عبدالوهاب، التوحید و مختصر سیرة الرسول نام دارد. نهضت وی جنبه ضد حکومت عثمانی یافت و پس ازآن که امرای سعودی نجد - که حنبلی مذهب بودند - به آیین او گرویدند، وی برای فرمانروایی عثمانی خطرساز گردید و لذا محمدعلی پاشا، خدیو مصر، از جانب سلطان عثمانی برای سرکوب آنان مامور شد. اما علیرغم این سرکوب، با گذر زمان، پیروان محمدبن عبدالوهاب بر نجد و حجاز تسلط یافتند و دولت سعودی کنونی را تشکیل دادند.(6)

به اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نه نحله ای جدید، بلکه، همان مذهب سلف صالح است و ازاین رو، خود را «سلفیه» نیز می نامند؛ زیرا آنان مدعی هستند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و تابعین آنان پیروی می کنند. وهابیان معتقدند که باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که این آیات و روایات بدون هرگونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفا به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. ازاین رو، آنان آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی کند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام می شمارند.

دکتر محمدسعید رمضان البوطی،(7) از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب «السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی» درباره سلفیه و پیدایش آن می گوید: «سلفیه پدیده ای ناخواسته و نسبتا نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر می شمرد؛ فرقه ای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بی مذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرنها تلاش و جستجوی عالمان فرقه ها بوده و اندوخته ای گران سنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاسداشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخگویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و “اسلام بلامذهب” را اختیار کرد.» سلفیه دستی به دعوت بلند می کند و می گوید: «بیایید با کنارگذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم» اما با دست دیگر، شمشیر تکفیر برمی کشد و مدعی است که با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به جمع کفار، جامعه اسلامی را یکدست می کند. در پشت این دعوت به بی مذهبی، نوعی مذهب نهفته و بلکه دعوت، خود نوعی مذهب است، آن هم مذهبی گرفتار چنگال جمود و تنگ نظری که اسلام را به صورت دینی بی تحرک، بی روح، ناقص، ناتوان و بی جاذبه تصویر می کند و با احیای خشونت و تعصب، راه را بر هرگونه نزدیک شدن به همدیگر می بندد.»(8) این فرقه با سایر فرقه های سنی در عقیده و کلام نیز اختلاف دارد و مدعی است که بدعتها، خرافات و اوهام وارد دین راستین و ناب اسلام شده و مسلمانان را از دنبال کردن راه سلف بازداشته اند. در عقاید این فرقه، احادیث و سنت مقام ویژه ای دارند و آنان قرآن را معیار سنجش احادیث و سنت می دانند. سلفی ها معتقدند که سنت با قرآن نسخ نمی شود و آن را نسخ نمی کند. آنها معتقدند که نیازمندی قرآن به سنت بیش از نیازمندی سنت به قرآن است و احادیث را باید بر قرآن عرضه کرد. البته این بدان معنا نیست که قرآن در درجه دوم قرار دارد و سنت و احادیث ارجح اند، بلکه باید به قرآن همان گونه عمل کرد که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آن را انجام می داد؛ ولو این مساله نیز معمولا باتوجه به شرایط روز با مشکلاتی روبرو است.

سلفیون به حدیث روایت شده از عبدالله بن مسعود استناد می کنند، مبنی براین که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم و...» (9) آنان آرای علما را در مراد از این قرون ثلاثه ذکر می کنند و نتیجه می گیرند که سبب «خیریت» نسل اول صدر اسلام آن است که آنها (صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین) سلسله منتهی به منبع وحی را تشکیل می دادند و اسلام را دست نخورده و بکر فرامی گرفتند و به نسلهای بعدی می رساندند، اما بدعتها پس از این تاریخ در اسلام پیدا شد و همین امر علت خیریت آن سه نسل از مسلمانان است. به عقیده سلفیون، نهایت تلاش درست ما می تواند چنین باشد که سلوک آنان را در فهم اسلام، میزانی برای استنباط و فهم خود قرار دهیم، به آنان اقتدا کنیم و از هرگونه خلاف راه و روش آنها اجتناب نماییم. گرچه پیروان سلفیه با این دیدگاهشان جامعه اسلامی و مسلمانان را به دو دسته سلفیه و غیرسلفیه - از نظر آنان کافر و مشرک؛ حتی اهل سنت - تقسیم کردند و این خود یک بدعت است، اما این فرقه در تبادل فهم و آراء خود، حتی در بین خودشان نیز به اختلافات اساسی دچار شدند. درواقع سلفیون با اعتقادشان به تبعیت از روش و اسلوب سلف، باب استنباط و اجتهاد را که تضمین کننده بقا و ابدیت اسلام است، مسدود کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۴۶
حسن حسینی یار